وریتی اولین کتابی نبود که تو سال 98 خوندم، اما داستانش اونقدر تحت تاثیر قرارم داد که ترجیح دادم اولین پست کتابیم در مورد اون باشه.

تعریف من از یه کتاب خوب و قوی کتابیه که همیشه مشتاق باشی که صفحات بعدی کتاب رو هم بخونی و در نهایت که تموم شد پوکر فیس به نقطه ای نامعلوم زل بزنی و بگی "عجب چیزی بود!"

فارغ از ژانر و نویسنده و نشر و . این تعریف من از کتاب خوبه (البته بهتره بگم که این تعریف من از یه داستان خوبه چون تعریفم از کتاب به طور کلی یه مقدار متفاوته)، یا حداقل داستان مورد علاقه ی من این ویژگی رو داره.

زنی به نام وریتی کتابی بود که بعد از مدت طولانی ای این حس رو به من داد. کتابی سراسر هیجان، معما، غیر قابل پیش بینی و شوکه کننده. چیزی که مدتها بود که دلم میخواست بخونم.

نویسنده به طرز ماهرانه ای احساسات رو منتقل میکنه و با توصیفات به جا و کافی تصویری خوب از داستان و به مخاطب نشون میده. کتاب رو من از نشر مرو از نمایشگاه کتاب خریدم، کیفیت چاپ و ترجمه عالی بود. داستان اصلی صحنه های مثبت 18 زیادی داره که مترجم حداقل سانسور رو داشته تا نقصی به داستان وارد نشه.

خیلی کم پیش میاد که من بخوام یه کتاب رو تو دو سه روز بخونم، و این دقیقا یکی از اون کتاب هایی بود که نمیذاشت زمین بذارمش و من رو غرق خودش میکردم.



در نهایت اگه کتابی با ژانر عاشقانه و معمایی میخواید و یا اینکه مایلید کتابی بخونید که با داستانش شما رو به چالش بکشه و حسابی شوکه اتون کنه زنی به نام وریتی مناسب شماست.


شاد باشید 


مشخصات

آخرین جستجو ها