#7

تمام تغییر و تحولات توی زندگی من با یه سوال یهویی شروع شده. 
اینطوری هم نبوده که بشینم با خودم فکر کنم و به یه سوالی برسم نه، کاملا ناگهانی و غیر منتظره یه علامت سوال گنده توی ذهنم ایجاد میشه و انقلابی به پا میکنه پدر سوخته.
چند روز پیش بود که یکی از این سوالای انقلاب به پا کننده کاملا یکهو توی ذهنم نقش بست، و اون این بود که 'من تو این بیست سال، دقیقا چیکار کردم؟'. طبق روال همیشه که از این سوال ها برام پیش میاد کمی تا حدودی غمگین و متاثر شدم و به فکر عمیقی فرو رفتم.
وقتی که تازه به دوران نوجوانی رسیده بودم، تمام دغدغم این بود که اونایی که بهم میگن از این سنت استفاده کن که بعدا مثل ما پشیمون نشی، دقیقا منظورش اینه که چیکار باید بکنم؟ و خب من سالای نوجوونی رو گذروندم. و راستش رو بخواین تا هیژده سالگی از همه چیز راضی و خرسندم اما اون نوزده سالگی نمیدونم چی بود که منو کاملا گنگ کرد و خودمم گاهی نمیدونستم با خودم چند چندم!
شاید اتفاقاتی که افتاد باعث شد اینطور بشم، نمیدونم دقیق، و مهم هم نیست. 
مهم اینه که من الان تو سومین ماه بیست سالگی تصمیم دارم تا اخرین روز بیست سالگی کارهایی کنم که هروقت در آینده به دوران قبل از بیست سالگی فکر میکنم لبخند رضایت بیاد رو لبم و از خودم حداقل گله نداشته باشم.
شاد باشید. 


مشخصات

آخرین جستجو ها